ازسایت مادیدن فرمایید

نویسنده /هادی پورمرتضی و علیرضا رجایی

ازسایت مادیدن فرمایید

نویسنده /هادی پورمرتضی و علیرضا رجایی

از جدایی ها



دوباره با من باش !

پناه خاطره ام

- ای دو چشم روشن باش !

هنوز در شب من آن دو چشم روشن هست

اگر چه فاصله ما ...

- چگونه بتوان گفت ؟

- هنوز با من هست



کجایی ای همه خوبی

تو ای همه بخشش

چه مهربان بودی

- وقتی که مهربان بودی



چگونه نفس تو را در حصار خویش گرفت

تو، ای که سیر در آفاق روح می کردی

چه شد

چه شد که سخن از شکست می گویی

تو، ای که صحبت

فتح الفتوح می کردی

***


ای قامت بلند مقدس،

تندیس جاودان،

ای مرمر سپید؛

ای پاکی مجرد پنهان،

در انجماد سنگ؛

من عابدانه در دل محراب سرد شب،

بدرود با خدای کهن گفتم .

هرگز کسی نگفته سپاس تو،

این گونه صادقانه که من گفتم .

دیگر مرا،

با این عذاب دوزخیت

- مگذار

مهر سکوت را،

زین سنگواره لب سرد ساکتت

- بردار

از این نگاه سرد،

با چشمهای سنگی تو.

دلگیر می شوم .

ای آفریده من،

آری، تو جاودانه جوانی،

من پیر می شوم .

در این شبان تیره و تار اینک،

ای مرمر بلند سپید،

تندیس دستپرور من،

پرداختم تو را .

با این شگرف تیشه اندیشه،

در طول سالیان ،

- که چه بر من رفت -

با واژه های ناب

در معبد خیالی خود ساختم تو را